در طول ترم همش میگم خب نزدیک امتحانات میخونم یا اینکه بچه ها خلاصه میکنن و میفرستن برای استاد بعد میخونم اما الان که فکر میکنم یکی اینکه اون زمان سنگین میشه حجم مطالب دوم اینکه در طول ترم همش استرس دارم که نخوندم، خلاصه که میخوام دو تا درس که کتاب معرفی کرده رو بخونم و خلاصه کنم و آماده امتحان باشم.
تازه بزار اینو بگم دیدی ترم قبل خلاصه کردی چقدرررررر راحت بودی موقع امتحانات مخصوصا شب امتحان :)
واقعا به این جمله که زیاد با کسی صمیمی نشو و اطلاعات و اسرارتو بهش نده و شخصیتت رو نشناسه رسیدم چون ممکنه دشمنت بشه که الان دقیقا اینطور شده
امروز روز عجیبی بود با یکی از بچه های خوابگاه در بحث کردیم موضوعش هم مشخص نبود همینطوری از هر دری بحث کردیم و گفتگو به این نتایج رسیدم:
امشب باز با یه اسکل دیگه بحث کردم، اما جالب اینجا بود که فهمیدم که من کلا جنبه و ظرفیت بحث کردن و صحبت کردن رو ندارم هر حرفی بزنم باعث دشمن سازی میشه و اعصابم خورد میشه و مورد تمسخر قرار میگیرم.
از الان به بعد خواستی حرف بزنی حواست باشه دهنتو ببندی.
از محسن یاد بگیر دیدی چیزی نمی‌گفت؟!
استاد امروز سر کلاس گفت بعضی ها همش به فکر بچه هاشونن که یه روزی به دردشون بخوره یه روز اما فکر نمیکنن که پدر مادرهاشون تا الان به دردشون خورده و حرف های خوبی زده بعد گفت که بعدش گفتم کاش ضبط گوشی رو روشن میکردم
از این به بعد میخوام کار هایی مثل جزوه نوشتن و اینا رو فردی انجام بدم هم اینکه معطل نمیشم و سردرگم نمیشم هم اینکه مورد تمسخر کسی قرار نمیگیری هم اینکه تسلطت بیشتر میشه وفتی خودت اون رو انجام میدی.
امشب دوباره بحث سیاسی کردم وای باورم نمیشه؛ دوباره عهد میکنم اگه عهدمو شکستم باید برای بچه ها شیرینی بگیرم :/ چون دوباره نمیخوام دوستامم رو از دست بدم دوباره نمیخوام دوستام رو از دست بدم میدونی دیگه نه
امشب یکی بهم گفت چیکار میکنی؟ گفتم زبان میخونم گفت من به همه میگم درس نخونین پول توش نیست، نخواستم بحث کنم بگم که من هدفم و اولویت زندگیم فرق میکنه من دلم میخواد زندگیم صرف و وقف علم بشه نه ثروت و اینا حتی اگه به یک حقوق بخور و نمیر باشه اما علم و دانش رو هیج موقع دلم نمی خواد رها کنم میدونی چون دوسش دارم
پست قبلی کنسله دلم میخواد سگ باشم بگن عجب سگی شده :/ البته توی این دانشگاه نه بعدا.
1. دیشب رفته بودم فروشگاه مواد غذایی یه آقاهه بود چقدر خوش اخلاق بود و من چقدر کیف کردم و همونجا دوست داشتم خوش اخلاق باشم.
2. یه پسره بود که ترم قبل ترم موقع امتحانات، خیلی بداخلاق بود و من همش احساس میکردم با من فقط اینطوره، بعد امروز رفتارش کلا عوض شده بود و با من خوب بود و خوش اخلاق، تصمیم گرفتم خوش اخلاق بشم چقدر هم برای خودم خوبه هم برای دل دیگران شاید یکی دیگه هم با بداخلاقی من مثل حس من پیدا کنه و دلش بشکنه.
هعی بزار یه چیزی بگم بچه همسایه تمام وقت و انرژی در حال تلاش برای آیندس، تو چی؟
پیش هیچ کس درد دل نکن احمق نباش، دیدی ترم یک چکار کردی و چند ترم بعدش باهاش دعوات شد!!! ر
چقدر اینکه سرت توی کار خودت باشه و به حاشیه ها کاری نداشته باشی و کار تخصصی خودت رو پیش ببری و به حاشیه ها پوزخند بزنی حس قشنگی داره، همینو ادامه بده رفیق :)
امروز دولینگو رو نصب کردم و از امروز میخوام وقت های آزادم یا واقت های مرده ام چینی بخونم.
شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها فقط شبها چک میشه اونم نه هر شب 2 یا 3 شب در هفته :)
هم بر اساس محتوا باشه که بدونم قراره چی بخونم هم بر اساس ساعت باشه برای انگیزه و تلاش بیشتر
هر چی توی گوشی کمتر باشب و بیشتر درس بخونی رضایت از زندگیت بیشتره بنابراین فقط شبها برو هر جا که خواستی روزها با گوشی فقط زبان باید بخونی یا درس تمام.
برنامه 5 ساله (میان مدت) از 1401 تا 1406
برنامه سالانه 1401 (کوتاه مدت)
برنامه 1402
برنامه 1403
برنامه 1404
برنامه 1405
برنامه 1406
داشتم به این فکر میکردم که داره ساعات مطالعاتیم میاد پایین و اینکه انگار خیلی کندم تو زبان نمیدونم شاید تازه 2 ماه شروع کردم بخاطر این باشه همش فکر میکنم که کلاس زبان برم خیلی بهتر باشه اما حالا بزار تا تیر سال آینده خودم بخونم ببینم چی میشه حداقلش اینکه باید سطح بیسیک رو رد کنم برم کلاس زبان وگرنه مسخره میشم با این سن برم سطح بیسیک؟!
باید بیشتر تلاش کنم اما سردرد بودم از کتابخونه اومدم خونه نمیدونم مردم چطوری اینقدر درس می‌خونن عادت کردن یا چی؟
این چک لیست رو مینویسم همیشه یادم باشه:
صبح ها: تا ساعت رفتن سر کلاس واتساپ و تلگرام چک نشه، به جاش کتاب بخونم.
شبها: نوشتن فهرستی از کار هایی که میخواد در طول روز انجام بده بعد اولویت بندی میکنه و از مهم ترین کار شروع کنید.
حواسم باشه که رفتم دانشگاه کتاب از کتابخونه بگیرم حداقل روزی 10 صفحشو بخونم و نکات مهمشو یادداشت کنم بزارم وبم، میتونم اینا رو توی وقت های اضافه یا مرده ام بخونم، مثلا همونطور که تو پست چگونه در خوابگاه زنده بمانم گفتم میتونم ساعت 5 بیدار شم تا 5.45 دقیقه نماز و صبحانه بعد 5.45 تا 6.56 کتاب بخونم یا کارای دانشگاه انجام بدم.
گاهی اوقات پیش میاد که نمیتونی کارها رو طبق برنامه پیش ببری مثلا مریض میشی یا روزایی که حالت خوب نیست و از برنامه عقب میمونی، اشکال نداره باز وقتی به روال عادی برگشتم بیشتر تلاش میکنم و جبرانشون میکنم.
داشتم فکر میکردم در مورد این وبلاگ، چرا دارمش و چرا مینویسم بعد به این جواب رسیدم که هم مسیر زندگیم رو نشون میده، تغییراتم رو نشون میده در کل باهاش میتونم به خودشناسی برسم و اینکه روزمرگی هامه.
امروز داشتم به این فکر میکردم که ما میخوابیم، غذا میخوریم و کلی نیاز های زیستی رو انجام میدم تا به مفید باشیم و کار کنیم، دقت کن تا کار کنیم! پس من چرا این دو سه روز بیکار بودم و روزام رو الکی گذروندم، شرم بر تو، شرم.
امروز دوباره رفتم توییتر و اینستاگرام اعصابم خورد شد و گند زد به روزم.