My Hut

the path of my life

My Hut

the path of my life

The little prince asked: When will things get better? The fox said: Once you understand, everything depends on you
*Here to show the path taken and the path ahead!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

از دیشب که اخوندی که اومده بود نمازخونه و در مورد شغل معلمی حرف میزد  و اینکه میگفت اگه کسی بخاطر پول و حقوق اومده فرهنگیان خیلی اشتباه کرده و در مورد مسئولیت سنگین معلمی صحبت کرد 

حالم داغون شد پیش خودم گفتم من که به خاطر اینکه مسئولیت رو دوشم نباشه قید ازدواج و.. رو زدم 

چرا من باید میومدم اینجا که مسئولیتش خیلی سنگین تره

خلاصه که از اون موقعی که فهمیدن مسئولیتی چند سال دیگه میاد رو دوشم دارم داغون میشم خیلی میترسم از بیت المال خیلی میترسم از حق الناس خیلی...

دارم فکر میکنم ببینم نمی تونم برم کامپیوتری چیزی بخونم از فرهنگیان بیام بیرون که مسئولیت به این سنگینی از دوشم برداشته بشه 

خدایا کمک...کمک ...کمک

۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۸:۲۴
رایان

از امروز تصمیم گرفتم دیگه خیلی کم صحبت کنم... خیلی کم 

چون من وقتی حرف میزنم یا باعث دلخوری میشه یا بحث میشه و یا...

اگه حرف نزدم حداقلش اینه که کسی دشمنم نمیشه

۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۱:۰۰
رایان

خب امشب با برو بچه ها رفتیم گیم نت بلوار معلم پی اس بازی کردیم

بعدش ****رفت بستنی خرید با بچه های خوابگاه صرف کردیم

بعد حسابی در مورد بازی حرف زدیم و خندیدیم....

۱۰ مهر ۹۸ ، ۲۲:۲۲
رایان

صبحی دوباره با یکی از دوستان(****) رفتیم که به کتابخونه *****سربزنیم برای اینکه اونجا کتاب با موضوع ***** بیش تر داشت

از قضا نوشته بود از 6مهر تا 20 مهر بسته است ...

کنارش کتابخونه دیگه ا بود رفتیم

بپرسیدم از مسئولش که میشه بدون عضویت از بخش سالن مطالعه استفاده کرد گفت : بله 

بعد راه افتادیم سمت خوابگاه تو راه کتابخونه و خوابگاه دانشگاه *****هستش هر وقت از کنارش رد میشم دلم انیش میگیره یه چیزی مثل یه بغض ،حسرت و شکست تمام وجودمو میگیره 

اینقدر حسرت اینکه دانشگاه علوم پزشکی باشم 

حسرت اینکه از خوابگاه ها و سالن های شیک و.. استفاده کنم 

حسرت اینکه تو مراکز تحقیقات علوم پزشکی فعالیت کنم و...

وجودمو میگیره دلم می خواد بشینم یه جا یه دل سیر گریه کنم 

با اینکه میدونم صلاحم بوده بیام این جایگاهی که هستم 

ولی چه میشه کرد آرزوی دیگه...به آرزوم نرسیدم....

۱۰ مهر ۹۸ ، ۰۸:۵۱
رایان

خی امروز اولین کلاس دانشگاه بود دانشگاه فرهنگیان 

ساعت 7/30شروع رفتیم سر کلاس استاد اقای **** بود کلا استاد خوبی بود؛

از این که ما بهترین انتخاب رو کردیم که امدیم فرهنگیان و از این که الان فارغ التحصیل ها بیکارند و کار نیس صحبت کرد تا درس که مبانی فلسفه بودو ما جزوه نوشتیم البته تا جایی که تونستم ادامشو

الان میخوام گوش کنم و بنویسم ؛بعد از ظهر هم که کلاس دارم ساعت 16/30 به امید خدا البته دنبال کار های کتابخونه ام که بتونم برم اون جا درس بخونم بهتره...

۰۶ مهر ۹۸ ، ۱۳:۲۱
رایان

خب امروز اولین روز کلاس های دانشگاه است و من صبح زود از خواب پاشدم و بعد از خوندن نماز صبح به جماعت دارم تو شهر قدم میزنم با گوش دادن موسیقی بی کلام با هنذفری و اینکه صبحی یکم سرد هست

اولیلی که هوا داره سرد میشه.. حال خوبیه 

خدایا شکرت...

۰۶ مهر ۹۸ ، ۰۵:۳۳
رایان

خب امروز ساعت  بعد از اینکه من برگه 602 رو از دوستم گرفتم و بعد از کمی معطلی با یکی از دوستان خوابگاه و هم کلاسی رفتیم برای دیدم موزه   ؛

رفتیم بلیط گرفتیم (من حساب کردم برا خودمو دوستم) شد 5هزار تومن بعد رفتیم داخل یکی از دو موزه دیدیم و چند تا عکس گرفتیم بعد با حیات و گل و درختان کهن سال بعد حرکت کردیم به طرف دانشگاه ..

۰۴ مهر ۹۸ ، ۱۳:۱۳
رایان

بعد از خرید بلیط با خانواده خداحافظی کردم و با پدر جان راهی مقصد شدیم ؛

رفتیم پلیس راه چترود و پدر جان ماشین را کنار پلیس راه گذاشت و سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم 

وقتی رسیدیم کنار در دانشگاه یک پسر اونجا بود که از دستگاه خود پرداز کنار دانشگاه پول گرفت و اومد کنار ما و بعد از احوال پرسی فهمیدم یکی از بچه های  ***** هست به نام ****بعد که در زدیم نگهباتن امد و با ترش رویی گفت که:الان چه وقت در زدنه و...

 

بعد رفتیم نماز خانه و نماز خوندیم بعد یکی دیگه از بچه ها اومد اهل ****بود بعد رفتیم کار های دانشگاه انجام دادیم بعد رفتیم سالن غذا خوری و جوجه دادن بعد از این غذا صرف شد دوباره رفتیم خوابگاه تا رسید معافیت اماده بشه ...

بعد از مدتی که من رفتم پرسیدم گفتن فردا میاد بعد ما رفتیم خوابگاه و اتاق خوب به اتفاق پدرحان

 

بعد شب رفتیم داخل شهر قدم زدیم ...

 

 

الان که اینجا هستم فهمیدم که شهر خودمون چقدر عالیه....

۰۳ مهر ۹۸ ، ۱۴:۳۵
رایان

سلامی دوباره خدمت خودم😂😂😁

 

خب خب و خب 

امروز ساعت 6/30 قرار شد برم و با مربی تمرین رانندگی کنم تا 45دقیقه تمرین کردم

خیلی خوب بودم حتی چند بار گفت عالی بود..

اما وقتی داشتم ازمون شهر میدادم خیلی استرس داشتم پام میلرزید و بلاخره استرس کار خودشو کرد و من به دلیل فاصله زیاد در دوبل پارک مردود شدم  😩😕😂😂

و اومد تو خدنه و الان پا گوشیم

قرار شدم اگه به دانشگاه نخوره هفته اینده برم ازمون بدم

 

۲۶ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۳۶
رایان

خب خدارو شکر امروز هم نتایج نهایی کنکور 98 امدن البته گفته بودن 25م  میان ولی 23م اومدن بهتر ..

نزدیکای ظهر بود که ز... تماس گرفت ولی بی پاسخ موند اول شک کردم بعد تو واتساپ .... پیام داد و گفت چی قبول شدی ؟

بعد من رفتم سایت نگاه کردم و دیدم قبول شدم.

مادرجان امروز خیلی خوش حال بود ..خدایاشکرت

من بروم بخونم که فردا امتحان ایین نامه دارم ..

بدرود

۲۳ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۴۸
رایان