گفتگوی ذهنی
تاثیر پدر و مادر هست اما تعیین کننده نیست!ً من محکوم نیستم این گفتگو رو همش با خودم داشته باشم!
وقتی دائما فکر منفی داشته باشیم بر خلقمون و روحیه مون خیلی تاثیر میگذاره و ما رو غمگین میکنه و فرض کنیم در ذهنمون همش این منفی بافی رو داشته باشیم:
من بدبختم!
من شانس نداشتم!
من نمیتونم کاری انجام بدم!
خب چه اتفاقی بر سر عملکرد ما میاد؟
کنترل گفتگو های ذهنی ؛ تبدیل آنها به مثبت
با فکر مقابله نکن میشه همون داستان : فیل صورتی با خال های بنفش! ؛ اتفاقا زوم میکنیم روی همون فکره!!
1. تفکر همه یا هیچ! ؛ یا همه چیز خوب باید پیش بره یا اگه یه چیز خوب پیش نرفت نشون دهنده اینکه ما خیلی بدبختیم!ً
2. تعمیم دادن ؛ به کار خوب پیش نرفت بگی کلا من شانس ندارم!
3. شخصی سازی کردن ؛ مثلا کسی حال و حوصله نداشته باشه و مشکلی براش پیش اومده باشه میگیم این هر دفعه منو میبینه خودشو میگیره!
4. بزرگنمایی و کوچک نمایی : شکست هامون رو بزرگ جلوه میدیم و دستاورد هامون رو کوچیک! مثلا کسی لیسانس داره میگه همه لیسانس دارن!
5. برچسب منفی : همینطوری راه میریم به خودمون میگیم خنگ ؛ من بد تیپم! ؛ من همیشه آبروریزی میکنم!
6. استنباط دل بخواهی : بعضی چیز ها رو میبینیم بعضی چیز ها رو که باید ببینیم کلا نمیبینیم یه کار مثبتی که انجام دادیم کلا نمیبینیم و بر عکس!
مثلا یه معلم که سالها تدریس میکرده یه بار در مورد یه درس استرس گرفته ؛ نتونسته بود حرف بزنه و کلاس هم تعطیل شده میگفت من عرضه هیچ کاری رو ندارم ، اصلا من برای درس دادن ساخته نشدم.
راه اول : یکی از کارهایی که ما باید کنیم اینه که نسبت به اینها آگاه باشیم
یکی از کارهای دیگه اجتناب از پنهان کاری : که نه من اصلا نمیخوام همچین فکری داشته باشم!
تفکرات منفی 7 برابر تاثیر دارند در زندگی ما در نحوه نگرش ما به زندگی!
راه دوم : این گفتگوی رو بیاریم بیرون ؛ و اسم گذاشتن برای آن!
منظور اینه که وقتی این گفتگوی منفی همنطور داره تکرار میشه من به خودم بگن ببین این کلاغ روی شونه منه داره دوباره حرف میزنه ها ؛
این کلاغه میگه تو احمقی!
این کلاغه میگه تو آبرو و شرفت رفت!
این کلاغه میگه تو از حق خودت نمیتونی دفاع کنی!
این کلاغه میگه ...
دیگه راحت میتونی بهش برچسب بزنی ؛ تعمیم یا استنباط دل بخواهی یا ؟
راه سوم : سوالمون رو تغییر بدیم!
بجای این که بگی من احمقم بگو من الان انتخابم چیه! چی میخوام! الان در این موقعیت چه کارهایی برای من امکان داره؟ چه انتخاب های دارم!
قبل سوال توانمندی هاتو مرور کن! مثلا : توانمندی یادگرفتن داریم! توانمندی پرسیدن داریم! و... حالا من چیم؟ همشه اینطوریه؟ آیا واقعا من در زندگی هیچ شانسی نیووردم!
روانشناس میگه مشکل اینو داشتم که 3 جمله نمیتونستم صحبت کنم و گریه ام میگرفت تا اینکه گفتم برم توی دل جریان! اگه به یه مشکل بر خوردی و بگی میخوام یه کاری برا زندگی پیدا کنم ؛ حتما میتونی چون ذهن انسان خلاقه راه برات پیدا میکنه!
اگه بتونیم سیستم حرف زدن خودمون رو با خودمون تغییر بدیم اوضاع خیلی بهتر میشه!
همیشه باید تمرین کرد ؛ حتی ممکنه بعد از سالها دوباره به اون مشکل بخورم و باز هم دوباره باید تمرین کنم!