امروز مادر گفت که زن همسایه گفته که به سجاد بگو توی مدرسه سر به سر دانش آموزان نزاره، درستو بده ولش کن، مثل خودشون باش ظاهرن خوب باش.
امروز مادر گفت که زن همسایه گفته که به سجاد بگو توی مدرسه سر به سر دانش آموزان نزاره، درستو بده ولش کن، مثل خودشون باش ظاهرن خوب باش.
امشب خانواده برام تولد گرفتن :) و دور هم بودیم و خوش گذشت. خداروشکر
یهه نکته این که توی این #فیلم (محبوب) برام جالب بود، رز گفت من هیچ کاری بلد نیستم، رئیسش گفت: شاید تو فقط توی تایپ کردن مهارت داشته باشی اما اگه توی یه چیز هم مهارت داشته باشی واسه این دنیا کافیه.
#دایره_شایستگی
#اصل_گرایی
- خب بر اساس اولویت هایی که سنجاق کردم صفحه اول الان میرسم به زبان انگلیسی: خب از اونجایی که بعضی اوقات دسترسی به کتاب برام سخته یا حال و حوصله کتابو ندارم امروز رفتم برنامه زبانشناس رو نصب کردم و اشتراکشو خریدم میخوام روزی 45 دقیقه با این ادامه بدم زبانمو.
- و میخوام تا قبل عید دوره فتوشاپ رو برم.
چند روزه معطل یه مدرکم، ولی حواسم نبود وقتی میخوام بدم به دانشگاه ازش عکس بگیرم یا اسکنش کنم. از این به بعد تمام مدارکمو اینکار میکنم
توی همین ایام امتحانات حدود 4 تا 5 سریال دیدم یکی 40 قسمت 1 ساعته میشه 40 ساعت! یکی 15 قسمت 2 ساعته میشه 30 ساعت! یکی دیگه هم 12 قسمت 1 ساعته میشه 12 ساعت! یکی هم 8 قسمت 1 ساعته میشه 8 ساعت! یکی هم اسمشو یادم نیست ولی اونم 5 قسمتشو دیدم یعنی 5 ساعت دیگه نمیدونم یکی یا دو تا دیگه مونده فکر کنم ولی تا همین جا میشه: 95 ساعت وای وای وای
ولی یه سریال چینی دیدم که چقدر کار میکردن انگار معتاد کارشون بودن الان که که یه سریال ترکیه ای می دیدم که چقدر کار میکردن و عاشق کار کردن و تمرکزشون بودن، اون کسی که همه چیزش با برنامه ریزی بود، دقیق بود، تحت کنترل بود خیلی خوب بود و حس خوبی داشت
الکی بلیط کنسل کردم، همون شب بلیط گرفتم بعد اومدم یه شب هتل موندم چقدر بدبختی کشیدم برای هیچی! الان آموزش گفت برای رعایت حال دانشجویان این کارا (کسری مدارک) رو جمعه هم میتونین انجام بدین.
تف به این شانس، تف به این دنیا، تف به این خوشی نداشته خانواده.
وقتی به زندگی مادرم فکر میکنم دلم میخواد بشینم ساعت ها گریه کنم، خوشی نداشته همش بدبختی، سرگرمی نداشته استراحت نداشته، استراحتش این بوده که یا میخوابیده یا همراه بقیه سریال میدیده، همش کار میکرده مثلا امروز با این که مریض بود باز رفت لباس ها رو شست اصلا دلم نمیومد ولی گفت با سشتنشون آروم میشم، داشتن سریال میدیم حالم از خودم بهم خورد مادرم این همه سختی میکشه و کار میکنه منه بی حیا دارم سریال میبینم، دیگه قسم میخورم دیگه فیلم و سریال سینمایی نبینم و همش در راه آموزشی و کارم باشه همش سخت کار کنم و زیاد درس بخونم.