My Hut

the path of my life

My Hut

the path of my life

The little prince asked: When will things get better? The fox said: Once you understand, everything depends on you
*Here to show the path taken and the path ahead!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

امروز فیلم loveable رو دیدم، خیلی برام جالب بود از این جهت که داستان زندگی کسی بود که دوست داشتنی نبود، همه حتی فرزندانش ازش متنفر بودند، چون آدم عصبی بود و فکر می‌کرد دیگران فقط مقصر مشکلات هستند، یه لحظه ترسیدم که نکنه منم اینطوری باشم! باید سعی کنم در روابط با دیگران مهربون تر و خوش اخلاق تر و دلسوز تر باشم.

۰۲ فروردين ۰۴ ، ۱۶:۱۶
رایان

تو زندگیت یه پله پایین تر از توانایی که بتونی پیشرفت کنی و ضده نشی و فشار نیاد بهت

۰۱ فروردين ۰۴ ، ۱۱:۲۵
رایان

هر ۱۰۰ ساعت زبان خوندن یک جایزه بزرگ به خودم بدم، برای ۱۰۰ ساعت بعدی یک قلم نوری ۶ میلیونی بخرم، الان ۶ تومن رو دلار بخرم بزارم کیف پول وقتی ۱۰۰ ساعت شد قلم نوری بخرم.

۲۹ اسفند ۰۳ ، ۱۱:۱۳
رایان

چند هفته پیش توی مدرسه یکی از همکاران گفت چند تا نوجوون یه بطری بنزین آتش دادن و انداختن زیر یک ماشین و ماشینه کامل سوخته، امروز هم توی آرایشگاه گفتن یه نفر داشته سشوار استفاده‌ می‌کرده که برق میره بعد حواسش نبوده سشوار رو از برق بکشه و گذاشته روی تخت، بعد برق آمده و سشوار روشن شده و داغ شده و خونه و کل ۲ میلیارد جهیزیه زنش آتیش گرفته، تصمیم گرفتم خونه و ماشینم رو بیمه آتش سوزی، سرقت و حوادث در کل کنم.

۲۷ اسفند ۰۳ ، ۱۱:۲۷
رایان

در روز ۲۴ اسفندماه ۱۴۰۳ پدر بی عقل من که واقعا شرمنده‌ام از داشتنش، رفته از کوچک ترین و گرون ترین سوپر مارکت کالابرگ گرفته! آن هم کالاهایی که نیاز نداشتیم! وای ببین چه کسی سرپرست ما هست! از این به بعد که شناختیش هیچی نباید روش حساب کنی، نه نظر بخواهی نه نگاه کنی بهش نه بهش توجه کنی!

۲۴ اسفند ۰۳ ، ۱۱:۱۸
رایان

رفتیم طلا فروشی گفت هیچ وقت سرویس طلا نگیر، از مد میره ابشده بخر

۲۲ اسفند ۰۳ ، ۱۱:۲۰
رایان

یکی از دغدغه‌های من ضبط مکالمه بود که بعد از چند سال روی گوشی قبلیم که هوآوی بود نسخه اصلی رو نصب کردم، امسال یا همون ۲ ماه قبل گوشی a55 خریدم اما متأسفانه ضبط مکالمه اش غیرفعال بود که امروز یعنی ۲۰ اسفند با تغییر csc گوشی اونو فعال کردم و خیلی خوشحالم، علاوه بر گوشی خودم گوشی مادر و خواهرم هم درست کردم.

۲۰ اسفند ۰۳ ، ۱۱:۲۳
رایان

فروشگاه موادغذایی که صندوقدار بودم دستمزدم رو نداد می‌خواستم برم با دعوا پولم رو بگیرم اما مادرم گفت دشمن برای خودت درست نکن شاید توی آپ آشنا داشته باشن بعد اذیتت کنن، دشمن یکیش هم زیاده‌، همیشه حقت رو بگیر و حرفت رو بزن اما با ادب.

۱۰ اسفند ۰۳ ، ۲۰:۴۵
رایان

من ۹ روز در فروشگاه زنجیره‌ای موادغذایی کار کردم (از ۱ تا ۹ اسفند) روز ۹ ام صاحب فروشگاه مسخرم کرد، گفت: بدبخت بچه‌هایی که زیر دست تو هستن و آیندشون! شخواستم جوابشو بدم هیچی نگفتم، اما دیگه نرفتم جایی که بهم بی‌احترامی میشه نمیمونم. تجربه هایی که در این مدت کسب کردم: 

۱. باید بلند و واضح صحبت کنم. ۲. باید کمتر لبخند بزنم و بیشتر جدی باشم. ۳. موقع صحبت کردن لبخند نزنم و جدی باشم. ۴. اجازه ندم بهم کسی بی احترامی کنه. ۵. ضامن حتی همکار و خانواده نشم. ۶. ضامن وام ازدواج نشم ۷. دختر ها حتی مهریه میگیرن برای باز کردن مغازه برای برادر!

۱۰ اسفند ۰۳ ، ۰۸:۵۹
رایان

اعلام کردند چهارشنبه تعطیله، بایی اشغال اینقدر ناراحت شد، بعد گفتند تعطیل نیست، اینقدر خوشحال شد، حالم بهم میخوره ازش.من توقع بیجا از مردم دارم که اگه باهاشون خوب باشم و احترام بزارم انتظار داشته باشم احترام ببینم و باهام خوب باشن، من پدر خودم باهام دشمنه، دیگه چه انتظاری از مردم داری.

 

 

۰۳ اسفند ۰۳ ، ۱۱:۳۴
رایان